تصاویر زیباسازی نایت اسکین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترانه ی زندگیم (Loyal)
نویسندگان
لینک دوستان
لینک های مفید

آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است؟

از کودکی شروع میکنیم :

در کودکی:
پسرها هر وقت شیطنت میکردند یک سیلی محکم صورتشان را نوازش میکرد
دخترها هر وقت شیطنت میکردند یک ضربه فانتزی به ماتحتشان میخورد.
خودتان قضاوت کنید : کدام ضربه درد بیشتری دارد؟

روزهای جمعه که مدرسه ها تعطیل بود :
پسرها برای خرید نان مجبور به بیگاری در صف نان بودند
دخترها کنار عروسک هایشان لالا میکردند

هنگامی که کارنامه ها را به دست والدین محترم میدادند :
پسرها شدیداً بخاطر نمرات پایین سرکوفت می خوردند و البته گاهی هم ممنوع شدن از مشاهده کارتون
دخترها هیچی نمیشدند . چون قرار بود در آینده ازدواج کنند و نان آور خانه هم نخواهند بود

هنگامی که پدر خانواده شب به منزل می آمد :
پسرها فرار میکردند و یه گوشه ای میخزیدند تا چغولی های مادر ، کار دستشان ندهد
دخترها به بغل پدر میپریدند و چپ و راست قربون صدقه میشنویدند

روز اول مهر ماه که مدرسه ها باز میشد :
پسرهای عزیز کله هایشان را با نمره 4 میزدند و مزین به لغت نامانوس کچل میشدند
دخترها فقط به پسرها میگفتند : چطوری کچل ؟

در 18 سالگی :
پسرها تمام اضطراب و دلهره شان این است که دانشگاه قبول شوند و سربازی نروند و 2سال از زندگیشان هدر نرود
دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است .

در دانشگاه : پسرها همان روز اول عاشق میشوند و گند میزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط میشوند
دخترها فقط در بوفه مینشینند و به پسرهایی که زیر چشمی به آنها نگاه میکنند افاده میفروشند .

در هنگام نمره گرفتن : پسرها خودشان را جر میدهند تا 9.5آنها 10شود و باز هم استاد قبول نکرده و در آخر می افتند
دخترها فقط پیش استاد میروند و یک لبخند میزنند و نمره 4.5آنها به 17تبدیل میشود.

در کافی شاپ : پسرها حساب میکنند.
دخترها میگویند : مرسی!

در مخ زدن : پسرها باید دلقک بازی در بیاورند تا طرف تازه بفهمد که وجود دارند ، دو ساعت منت بکشند تا طرف تلفن را بگیرد ، هفته ها برنامه ریزی کنند تا طرف قرار بگذارد ، ساعت ها باید خالی ببندند تا طرف خوشش بیاید و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردی دیده شده است که سالها در هوای دلگرفته پاییز پیپ بکشند و قهوه بنوشند و هی آه بکشند .
دخترها فقط کافی است که یه لبخند بزنند و چشم ها را نازک کرده ، لبها را غنچه و سری به سمت موافق تکان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط میگویند فدای سرم.

هنگام خواستگاری : پسرها باید خانه ، ماشین ، شغل مناسب ، مدرک دهن پر کن ، قد رشید ، هیکل خوش فرم ، خوشتیپ و هزارتا کوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقیت ها و اخلاق خوب و …. برای عروس خانم بگن و احتمالا انگشتری برای نشون کردن در دست سرکار علیه عروس خانم بکنند
دخترها فقط کافی است بنشینند و لام تا کام حرف نزنند

هنگام ازدواج : پسرها باید شیربها ، مهریه ، خرید عروسی ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و … را از سر قبر پدرشون تهیه کنند
دخترها فقط باید جهیزیه بدهند که احتمالا به دلیل شروع خرید جهزیه از اوان کودکی همش بنجل شده و آقای داماد باید با تحمل هزارتا منت آنها را قبول کرده ، دور ریخته و یه سری جدید بخرد

هنگام زندگی عشقولانه دو نفره:پسرها باید بگویند : چشم ، و البته اگر هم نگویند دو قطره اشک کنار چشمان مژگان خانم ها آنها را وادار به چشم گفتن میکند
دخترها هم باید دستور بدهند و دیگر هیچ.

کار کردن : پسرها مثل سگ پا سوخته باید از صبح خروس خوان تا آخر شب کار کنند و همش تو فکر غرولند مدیر و قسط عقب افتاده بانک و قبض برق و آب باشند و در آخر نعششان را با بدبختی به خانه برسانند
دختر ها فقط کافی است که کلید ماشین لباس شویی ، کلید ماشین ظرفشویی و کلید مایکرو فر را فشار دهند و در حالیکه ناخن هایشان را مانی کور میکنند با مادرشان در مورد رنگ موی دختر خاله جاری عمه خانم فرخ زمان خانم بحث و تحلیل علمی داشته باشند …


[ شنبه 90/4/4 ] [ 3:10 عصر ] [ رضا تنها ]

 

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.

آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، اینفاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.


[ دوشنبه 90/3/30 ] [ 3:34 عصر ] [ رضا تنها ]

چگونه استغفار کنیم؟

به گزارش مشرق به نقل از حوزه نیوز :
کلامی از آیت الله جوادی آملی

استغفار بر طرف کننده بوی بد گناه

برای اینکه این راه را طی کنیم، اوّلین شرط آن است خود را معطّر کنیم. معطّر کردن به این است که از بوی بد برهیم، یا بدبو نباشیم، یا اگر بوی بدی داشتیم و داریم آن را با عطر برطرف کنیم. وجود مبارک امیرالمؤمنین طبق نقل مرحوم شیخ طوسی از رسول گرامی «علیهما آلاف التحیة و الثناء» نقل می‌کند آن حضرت فرمود: «تُعطِّروا بِالاِستغْفار لا تَفْضِحنکم رَوائحَ الذُّنوبِ» یعنی با استغفار، خود را معطر کنید تا بوی بد گناه شما را رسوا نکند، یک انسان گناهکار، بدبو است و قیامت بوی بد عدّه‌ای ظهور می‌کند. آنها که معطرند و خوشبو هم برای خود راحتی آفریده‌اند هم برای دیگران، اگر کسی گناه نکرد معطّر است، اما اگر خدای ناکرده آلوده شد، قبل از هر چیز شایسته است خود را با استغفار معطّر کند.

دو ذکر برای رفع دین

1- «اللّهمّ أغْنِنِی بِحَلالکَ عَنْ حَرامِک و أَغْنِنِی بِفَضْلِکَ عَمَّن سِواک».
«خداوندا، به حلال خود مرا از حرامت بى‏نیاز کن، و به فضل خودت مرا از غیر خودت بى‏نیاز کن».
2- «سبحان اللَّه العظیم و بحمده استغفر اللَّه و أسأله من فضله».
سپاس خداوند را که منزه است و از او طلب مغفرت و فضل را خواستارم»
الآداب الدینیة للخزانة المعینیة، ص: 289

ثواب هفتادبار استغفار
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هر کس هنگام سحر، هفتاد بار استغفر اللَّه بگوید جزو افرادی که خدا در شأنشان فرموده: «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» خواهد بود.
ارشاد القلوب ترجمه رضایی ج1ص228

استغفار بعد از نماز واجب

امام باقر (ع ) فرمود: هر که بعد از نماز واجب سه بار بگوید: «استغفر الله الذى لا اله الا هو الحىّ القیوم ذوالجلال و الاکرام و اتوب الیه؛

کلید آمرزش گناهان

امام صادق (ع ) فرمودند: هیچ مؤ منى نیست که در شبانه روز مرتکب چهل گناه کبیره شود، آن گاه با پشیمانى بگوید: استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القیوم بدیع السموات و الارض ذالجلال و الاکرام و اسئله ان یتوب على، از خداوندى که جز او خدایى نیست، زنده است و قیوم و پدیده آورنده آسمان ها و زمین ، که بزرگ و عزیز است ، آمرزش خواسته و از او مى خواهم مرا ببخشد)، مگر این که خداوند آن گناهان را مى آمرزد. ثواب الاعمال ، ص 363


[ یکشنبه 90/3/29 ] [ 4:40 عصر ] [ رضا تنها ]

اینگونه نگاه کنید ...
مرد را به عقلش نه به ثروتش
زن را به وفایش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به کلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
مال را به برکتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
درس را به استادش نه به سختیش
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
دل را به پاکیش نه به صاحبش
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید!


[ پنج شنبه 90/3/12 ] [ 9:1 صبح ] [ رضا تنها ]

عاقبت خیانت در رفاقت

دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتی دیرینه داشتن، تا جایی که مردم فکر میکردن این دو نفر باهم برادرند. روزی روزگاری مسعود نقشه گنجی رو به محمود نشان داد و با هم تصمیم گرفتن که به دنبال گنج برن. یک روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظی کردن و رفتن. محمود نقشه ای در سر داشت که وقتی به گنج دست پیدا کرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بکشه. بعد از چند روز سختی به گنج رسیدند. و محمود طبق نقشه ای که در سر داشت مسعود رو کشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت.
با آن گنج زندگی اش از این رو به آن رو شد. ولی زن مسعود که فهمیده بود مسعود به دست محمود کشته شد با نا امیدی به شهر مهاجرت کرد و بعد از ادامه تحصیل در یک بیمارستانی به پرستاری مشغول شد. بعد از چند سال که آبها از آسیاب افتاد محمود به دلیل بیماری به بیمارستان شهر میره و اونجا بستری میشه اتفاقا زن مسعود هم توی همون بیمارستان کار میکرد که یکدفعه دید محمود توی یکی از اتاقها بستری هست.
رفت توی اتاق و مطمئن شد که اونی که بستری هست همون کسی هست که شوهرش را کشت. اینجا بود که زن مسعود به فکر انتقام افتاد. از اتاق بیرون رفت و یک سرنگ را پر بنزین کرد و آمد خودش را پرستار کشیک معرفی کرد و سرنگ پر از بنزین را در بدن محمود خالی کرد.
بعد از چند ثانیه حال محمود بد شد و عرق میکرد در این لحظه زن مسعود خودش رو معرفی کرد و به محمود گفت تو بودی که همسرم رو کشتی و حالا من انتقام همسرم رو ازت گرفتم و در بدنت بنزین تزریق کردم. در این لحظه محمود از روی تخت پایین اومد زن مسعود فرار کرد و محمود به دنبالش می دوید و با چاقویی که در دست داشت میخواست زن مسعود رو هم بکشه. زن مسعود بعد از پایین رفتن پله ها به بمبست رسید و دیگه راه فرار نداشت، محمود از راه رسید و با چاقویی که در دست داشت زن مسعود رو تهدید به مرگ کرد، زن مسعود که دیگه راه فرار نداشت تسلیم شد و روی زانو هایش افتاد و به محمود گفت منو بکش!
محمود نامرد هم دستان خود رو بالا برد و میخواست چاقو را در قلب زن مسعود فرو کند، زن مسعود چشمان خود را بست و محمود دستان خود را رها کرد ولی ناگهان در فاصله بسیار کم از قلب آن زن، محمود از حرکت ایستاد. زن مسعود چشمان خود را باز کرد و دید که محمود از حرکت ایستاد و چاقو هم در دستانش هست. ازش پرسید که چرا نمیزنی؟ محمود گفت: بنزینم تموم شد


[ دوشنبه 90/3/2 ] [ 12:43 عصر ] [ رضا تنها ]
درباره وبلاگ

امکانات وب

کد موسیقی برای وبلاگ