شباهنگام که براي غرق شدن در دامن رويا ميروم. به ماه و ستارگان نظري از سر تحقير ميافکنم و ميخندم و بلندبلند فريادي از سر شوق ميزنم و ميگويم…
تو اي ماهتاب آسمانها، و شما اي ستارگان کائنات. اينجا در قلب کوچک من دخترکي است مهسان که چشماني پرستاره دارد. پرستاره تر از کاهکشان راهشيري و تابانتر از هر قمري…