• وبلاگ : ترانه ي زندگيم (Loyal)
  • يادداشت : دل نوشته
  • نظرات : 1 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ميثم 

    قايقي خواهم ساخت
    خواهم انداخت به آب.
    دور خواهم شد از اين خاک غريب
    که در آن هيچ کسي نيست که در بيشه عشق
    قهرمانان را بيدار کند.

    قايق از تور تهي
    و دل از آروزي مرواريد،
    همچنان خواهم راند
    نه به آبيها دل خواهم بست
    نه به دريا ـ پرياني که سر از آب بدر مي آرند
    و در آن تابش تنهايي ماهي گيران
    مي فشانند فسون از سر گيسوهاشان

    همچنان خواهم راند
    همچنان خواهم خواند
    «دور بايد شد، دور.
    مرد آن شهر، اساطير نداشت
    زن آن شهر به سرشاري يک خوشه انگور نبود
    هيچ آئينه تالاري، سرخوشيها را تکرار نکرد
    چاله آبي حتي، مشعلي را ننمود
    دور بايد شد، دور
    شب سرودش را خواند،
    نوبت پنجره هاست.»
    همچنان خواهم راند
    همچنان خواهم خواند

    پشت درياها شهري ست
    که در آن پنجره ها رو به تجلي باز است
    بامها جاي کبوترهايي است، که به فواره هوش بشري مي نگرند
    دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتي است
    مردم شهر به يک چينه چنان مي نگرند
    که به يک شعله، به يک خواب لطيف

    خاک موسيقي احساس تو را مي شنود
    و صداي پر مرغان اساططير مي آيد در باد

    پشت دريا شهري ست
    که درآن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است
    شاعران وارث آب و خرد و روشني اند.

    پشت درياها شهري ست!
    قايقي بايد ساخت .

    سهراب سپهري

    پاسخ

    پشت درياها شهري ست!قايقي بايد ساخت و من ميسازم