ترانه ی زندگیم (Loyal) | ||
کلاغ پـــــــــــــــــــــــــر گنجشک پـــــــــر ملت پـــــــــر یارانه پـــــ...ــــر امنیت پـــــــــر آزادی پـــــــــر تفریح پـــــــــر وی پی ان پـــــــــر آرامش پـــــــــر زندگی پـــــــــر عشق پـــــــــر
اختلاس.... که پر نداره باباش خبر نداره... [ یکشنبه 90/8/15 ] [ 10:11 صبح ] [ رضا تنها ]
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله مکارم شیرازی نوشت: یکی از تازهترین استفتائات از آیتالله مکارم شیرازی سوال خانمی است که نظر آیتالله مکارم شیرازی را را نسبت به شروط مورد علاقه او برای عقد ازدواج جویا شده است. [ شنبه 90/8/14 ] [ 5:26 عصر ] [ رضا تنها ]
سلام . تقدیم به تو : دوستم میگه امروز چندمه ؟ میگم یکم ، میگه یکم آبان ؟ پـَـ نـَـ پـَـ امروز یکم فروردینه ، عیدت مبارک عمو جان بیا یه بوس بده *************************** سر سفره عقد ، حاج آقا: عروس خانم برای مرتبه سوم میپرسم ، وکیلم ؟ عروس: پـَـ نـَـ پـَـ با منصور قرار دارم میخوام برم *************************** بیرون دفتر فرماندم واستادم .دفترچه مرخصی تو دستم. امده بیرون میگه مرخصی میخوای؟گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ دلم تنگ شده بود امدم یه سر ببینمتو برم آسایشگاه *************************** همسایمون عروسی داشتن .دوستم خونمون بود هی سروصداشون میومد.دوستم گفت عروسیه؟ پـَـ نـَـ پـَـ همسایمون سرخ پوسته مراسم خاص خودشونه... *************************** رفیقم اومده خونمون! وضو گرفته میخواد نماز بخونه!می پرسه قبله کدوم طرفه؟! میگم:میخوای نماز بخونی؟! میگه: پـَـ نـَـ پـَـ میخوام دیش ماهوارتو تنظیم کنم!!! *************************** پشت در اتاق عمل وایستادم منتظر دکترم که برم برای زایمان... پرستاره اومده نگام میکنه میگه زاءو شمایی؟... میگم پـَـ نـَـ پـَـ خواهرمه.. ترسیده منو فرستاده جاش!!!!... *************************** تو اتوبوس از رو صندلی پا شدم جامو بدم یه پیرمرده میگه پا شدی من بشینم؟ پـَـ نـَـ پـَـ پا شدم با میله های اتوبوس استریپ تیز برقصم شما مسافرا تا مقصد حال کنین. *************************** تو اتاق نمونه گیری آزمایشگاه به مریضه میگم : سابقه بیماری خاصی داری ، میگه : واسه صحت جوابای آزمایشم میپرسی؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ خواستم بدونم اگه واقعا مریضی سر نماز دعات کنم خدا شفات بده!!!!!!!!! *************************** ساعت 8 صبح کلاس داریم .منم خمیازه میکشم و دهنم یه متر باز میشه . استاد میگه چیه خوابت میاد؟ پـَـ نـَـ پـَـ میخوام بخورمت *************************** تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته *************************** مراسم تدفین بابا بزرگم بود یارو اومده میگه پدر بزرگتو دارین خاک میکنین؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ بذرشو داریم میکاریم اب بدیم سبز کنه بعد یه بابا بزرگه دیگه در بیاد *************************** سره کلاس دستمو بردم بالا سوال کنم.استاده میپرسه سوال داری؟؟؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم بینم کولر باد میده یا نه که خداروشکر حل شد!! *************************** تو توالت بودم و تو حال خودم.. یک هو یکی محکم زد به در …. گفتم بله .. دیدم داداشمه میگه اه تو اونجایی !!! گفتم پـَـ نـَـ پـَـ این صدای منشی توالته .. لطفا بعد از شنیدن بوق بفرمایین داخل. *************************** وسط جاده خلخال زنجان پنچری ماشینمو می گرفتم یه آقاه رسید گفت پنچر شدی؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ لاستیکم گرمش شد در آوردم هوا بخوره!!!!! *************************** نشستیم داریم "سقوط آزاد" میبینیم ، داداشم میگه این دریا ئه واقعا کیشه؟؟؟ پـَـ نـَـ پـَـ دارن اسکلمون میکنن ... شهرک سینمایی رو آب کردن *************************** گزارشگر فوتبال میگه محمد قاضی یه بازیکن دو پاست. پـَـ نـَـ پـَـ ما فکر کردیم چهار پاست، تازه شاخ هم میزنه! *************************** دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند. گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند. پـَـ نـَـ پـَـ کچلی را بگرفتندوسرش شانه زدند!!! *************************** اومدم یه سوسکو تو آشپزخونه بکشم ... رفیقم می گه : می خوای بکشیش ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ می خوام باهاش وارده مذاکره بشم اجاره خونه رو شریکی بدیم *************************** من : سلام علی خوبی ؟ علی : سلام ،شما ؟ من : آرمینم . علی : اٍ آرمین تویی ؟ من : پـَـ نـَـ پـَـ راهنمای 473 ، بفـــرمائید! . *************************** بچه رو از بیمارستان آوردیم خونه بعد خوابوندیمش. فک و فامیل اومدن عیادت. یکی میگه ای جان بچه خوابه؟ پـَـ نـَـ پـَـ گذاشتیم شارژ بشه آخه گفتن اولش که میخواین شارژ کنین چند ساعت خاموشش کنین!!! *************************** رفتم سوپر مارکت میگم اقا ببخشید یه لامپ100محبت کنین. اورده تست کرده میگه میبری؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ همین جا میخورم!!!! *************************** دیروز یه حلزون پیدا کردم به دادشم نشون دادم میگم ببین چه خشکله.میگه اینو از تو باغچه پیدا کردی؟ پـَـ نـَـ پـَـ این حلرزون گوشمه.جاش تنگ بود اون تو آوردمشون بیرون یه نفسی تازه کنه *************************** بابام دستشوییه ... دارم درو محکم میکوبم ... اومده بیرون میگه چیه ؟ . . . داری ؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ شما مقابل دوربین نقطه جوش پی ام اسی هستید ...متاسفانه جایزه مارو از دست دادید *************************** با کلی تلاش و زحمت و بدبختی دنبال اتوبوسه میدویدم و دستام رو مثه میمون اینور اونور میکردم که بلاخره پشت چراغ قرمز وایساد. اومدم دم در نفس زنون میگم آقا درو میزنی؟ میگه می خوای سوار شی؟ پـَـ نـَـ پـَـ می خوام پیاده شم این مدت هم خیلی زحمتتون دادم. [ سه شنبه 90/8/10 ] [ 6:18 عصر ] [ رضا تنها ]
چه سخته ... هم پاییز باشد ؛ هم ابر باشد ، هم باران باشد ! [ شنبه 90/8/7 ] [ 11:59 عصر ] [ رضا تنها ]
رسم است که در ایام کریسمس و در واقع آخرین ماه از سال میلادی چهار شمع روشن مینمایند، هر شمع یک هفته میسوزد و به این ترتیب تا پایان ماه هر چهار شمع میسوزند، شمعها نیز برای خود داستانی دارند.
امیدوارم با خواندن این داستان امید در قلبت ریشه دواند. شمع ها به آرامی می سوختند، فضا به قدری آرام بود که می توانستی صحبتهای آن ها را بشنوی. ... اولی گفت: من صلح هستم! با وجود این هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد. فکر میکنم به زودی از بین خواهم رفت. سپس شعله اش به سرعت کم شد و از بین رفت. دومی گفت: من ایمان هستم! با این وجود من هم ناچارا مدتی زیادی روشن نمی مانم، و معلوم نیست تا چه زمانی زنده باشم، وقتی صحبتش تمام شد نسیم ملایمی بر آن وزید و شعله اش را خاموش کرد. شمع سوم گفت: من عشق هستم! ولی آنقدر قدرت ندارم که روشن بمانم. مردم مرا کنار می گذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند، آنها حتی عشق ورزیدن به نزدیکترین کسانشان را هم فراموش می کنند و کمی بعد او هم خاموش شد. ناگهان ... پسری وارد اتاق شد و شمع های خاموش را دید و گفت: چرا خاموش شده اید؟ قرار بود شما تا ابد بمانید و با گفتن این جمله شروع کرد به گریه کردن. سپس شمع چهارم گفت: نترس تا زمانی که من روشن هستم می توانیم شمع های دیگر را دوباره روشن کنیم. من امید هستم! کودک با چشمهای درخشان شمع امید را برداشت و شمع های دیگر را روشن کرد. چه خوب است که شعله امید هرگز در زندگی ات خاموش نشود. [ سه شنبه 90/8/3 ] [ 11:37 صبح ] [ رضا تنها ]
[ سه شنبه 90/8/3 ] [ 8:56 صبح ] [ رضا تنها ]
[ شنبه 90/7/30 ] [ 2:52 عصر ] [ رضا تنها ]
نمیخوام خونه ی قلبم... واسه تو بشه یه زندون..... دوس ندارم دل پاکت... بشه افسرده و ویرون.....من باید بگذرم از تو....موندنم واست عذابه ... میدونم تا وقتی باشم حال و روز تو خرابه... [ پنج شنبه 90/7/28 ] [ 4:5 عصر ] [ رضا تنها ]
|
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |