ترانه ی زندگیم (Loyal) | ||
نشسته بود روی زمین و داشتیه تیکه هایی رو از زمین جمع می کرد. بهش گفتم: کمک نمی خوای؟ گفت: نه! گفتم: خسته میشی خوب بذار کمکت کنم دیگه..؟ گفت: نه خودم جمع می کنم! گفتم: حالا تیکه ها چی هستن..؟ بدجوری شکسته معلوم نیست چیه..! نگاه معنی داری کرد و گفت: قلبم. این تیکه های قلب منه که شکسته خودم باید جمعش کنم. بعدش گفت:میدونی چیه رفیق؟آدمای این دوره زمونه دل داری بلد نیستن، وقتی میخوای یه دل پاک و بی ریا رو دستشون بسپری هنوز تو دستشون نگرفته میندازنش زمین و میشکوننش. میخوام تیکه هاش رو بسپرم دست صاحب اصلیشون اون دلداری خوب بلده...آخه میدونی، اون خودش گفته که قلبهای شکسته رو خیلی دوست داره، میخوام بدم بهش بلکه این قلب شکسته خوب بشه.... من تو این فکر موندم که چرا ما آدما دلداری بلد نیستیم..!!!؟ دلم میخواست بهش بگم خوب چرا دلت رو دست هرکسی میسپری؟ انگاری فهمید تو دلم چی گفتم، برگشت و گفت: دلم رو دست هر کسی نسپردم اون برای من همه کس نبود گفت و اینبار سمت دریا رفت.... [ جمعه 87/8/3 ] [ 9:48 صبح ] [ رضا تنها ]
با تو رفتم بی تو باز آمدمممم از سر کوی او...... دله دیووانه........... پنهان کردم در خاکستر غم آنهمه آرزو ... دله دیوووووااااانه .................................. چه بگویم با من ای دل چه هاااا کردی ... تو مرا با عشق او آشنا کردی ...
عزیزم... اصلا وقتی میگی دلت گرفته هاااا من اینجا دیوونه میشم... میدونم میفهمم چقدر تو سختی هسی...میدونم تنهایی. ... منم اگر چه تنهام اما تنهایی رو دوست دارم چون لحظه لحظه اش خاطرات تو رو تازه می کند...
اینو نگم چی بگم ؟؟؟؟ ای بابا میبینی ......مثلا اومدم شاد بنویسم و به اینجا رنگه شادی بدم هاااا نگا چی نوشتم... ولی عیب نداره چیزی نمونده...ایشالا کمتر از 1ماه دیگه میبینیم هم رو... تلافیه همه دوریا و و سختی ها و تنهایی ها و بیرون نرفتن ها و با هم نبودن ها و ندیدن ها و دل تنگی ها و ..... رو در میاریم.
<> به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تو را می طلبد دیده تو را میجوید <> [ شنبه 87/6/16 ] [ 12:50 صبح ] [ رضا تنها ]
گاهی که دلم به اندازه تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش میکنم اما دریغ که گریه دستانم نیز مرا به تو نمی رساند من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند با این همه... نازنین ....... این تمام واقعیت نیست
از دل هر کوه کوره راهی میگذرد و هر اقیانوس به ساحلی می رسد و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد از چهار فصل دست کم یکی بهار است من هنوز تو را دارم.... من هنوز تو را دارم.... [ شنبه 87/6/16 ] [ 12:17 صبح ] [ رضا تنها ]
اینم همون مطنی که بهت گفته بودم: برای رسیدن به قله آرزوهات می تونی پاهات رو بذاری رو کمر خمیده من و بالا بری اما.... اما فقط یه خواهش: توی این راه باید از قلوه سنگها بچسبی و بالا بری حواست باشه که پاهاتو رو کدوم سنگ میذاری چون ممکنه یه دفعه زیر پاهات رو خالی کنه .... همچنین در راه رسیدن به نوک قله طناب هایی به سمتت میاد که تو از اونا بچسبی و بالا بری اما باید مراقب باشی ، چون هر طنابی تورو بالا نمی بره خیلی از اونا پوسیده شده. بعضی از اونا هم ممکنه محکم باشه اما اونیکه این طناب رو واست فرستاده ممکنه واسه هوس خودش و نابودی تو فرستاده باشه.... اما ممکنه تا 1 متری قله نزدیک بشی بعد یه دست به طرفت دراز بشه تا تورو بالا بکشه بازم به اون دست زیاد اعتماد نکن چون ممکنه دستش مصنوعی باشه و تو با گرفتن اون دست به پایین پرتاب بشی ... پس ازت ملتمسانه می خوام واسه رسیدن به نوک قله آرزوهات بهترین راه ، بهترین طناب ، و بهترین دستها رو انتخاب کنی.... .خوشبختی هیچوقت نوک قله نیست.
[ چهارشنبه 87/6/13 ] [ 3:59 عصر ] [ رضا تنها ]
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره و در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم ....از عشق تو.....از داشتن تو... اشک شوق ریزم منتظر لحظه ای مقدس که تو را در آغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم آری من تورا دوست دارم وعاشقانه تو را می ستایم. [ پنج شنبه 87/5/3 ] [ 7:12 صبح ] [ رضا تنها ]
|
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |