ترانه ی زندگیم (Loyal) | ||
توی اون لحظه ، اونجا ، میشه اون حس رو حس کرد میشه با تمام وجود باورش کرد ، میشه رفت توی اعماقش و لمسش کرد امروز ،در لحظه ی دیدار، در گذر از پستی ها و بلندی های درکه ، در مسیر سخت کوه ، تو آرامشُ استراحت و صرف غذا ، در حول و ولای برگشت ، در جوار بارگاه امام زاده صالح (ع)، هنگام خرید کادو ها ، در ایستگاه آخر .... حتی همین الان این حس با منه ... شاید هنوز نمیدانی چه جایگاهی در قلبم داری شاید هنوز نمیدانی که چقدر برایم عزیزی که هنوز هم گهگاهی حس میکنم دلگیری ، حس میکنم از زندگی سیری شاید هنوز نمیدانی به عشق تو در این دنیا ماندنی شده ام گاهی حس میکنم خسته ای ، عشقم را باور نداری و دلشکسته ای شاید هنوز نمیدانی با تو به باور عشق رسیدم ، هنوز به زیبایی تو در این دنیا ندیدم گلی مثل تو را که دیدم از شاخه نچیدم ، تو را از ریشه در باغچه قلبم کاشتم من این حس را داشتم که همیشه برایم سبز میمانی تو به امید این عشق است که در قلبم همیشه میمانی شاید هنوز نمیدانی قلبم را به نام تو کرده ام هم احساس با احساس توام و همراه با نفسهای تو شاید هنوز نمیدانی کسی نتوانسته دلم را از آن خودش کند قلبی که برای تو میتپد چطور میتواند گرفتار کسی دیگر شود و این روز ها و شبها و حال و روز من ، این دل با این انتظار و بی قراری های من این لحظه و عشق و هوای نفسهای من با تو چه دلنشین است آن غم و غصه ها ، آن تنهایی و بی وفاییها ، آن ها که دلم را شکستند آنها که قدرم را نداستند و رفتند ؛همه رفتند و رفتند گذشت و گذشت تا رسیدم به تویی که باعث شدی همه چیز را از یاد ببرم و حالا این تویی که میشوی حسرتی در دلهای دیگران این تویی که میشوی آرزویی برای دیگران ، این تویی که میشوی عشقمو و تمام وجودم این افتخاریست برای قلب من ، من از آغاز هم با تو بودم شاید هنوز نمیدانی خیلی چیزها را ، هنوز نمیدانی راز و این دل ناچیز را هر چه باشد ، هر چه باشم،با توام و همیشه همراه تو ، یک عمر گرفتار تو شاید هنوز نمیدانی که در این سالهای انتظار به انتظارت روبروی پنجره چشمانت نشسته ام و میشمارم تک تک شبنم هایی که بر روی شیشه چشمانت جاریست آرام باش ، شاید هنوز نمیدانی از عشقت دیوانه شده ام شاید هنوز نمیدانی من و تو ، ما شده ایم [ پنج شنبه 92/6/7 ] [ 7:37 عصر ] [ رضا تنها ]
|
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |