ترانه ی زندگیم (Loyal) | ||
مرد و زن جوانی سوار بر موتور سیکلت در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست می داشتند . زن جوان: یواش تر برو من می ترسم: مرد جوان: نه اینجوری خیلی بهتره: زن جوان: خواهش می کنم من خیلی می ترسم مرد جوان خوب اما اول باید بگی که دوستم داری: زن جوان :دوستت دارم حالا میشه یواش تر برونی: مرد جوان: مرا محکم بگیر زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری: مرد جوان : به شرط اینکه این کلاه کاسکت مرا برداری و روی سر خودت بذاری آخه نمی تونم راحت برونم اذیتم میکنه روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این حادثه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کندبا ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. [ شنبه 87/3/11 ] [ 11:0 عصر ] [ رضا تنها ]
|
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |