تصاویر زیباسازی نایت اسکین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترانه ی زندگیم (Loyal)
نویسندگان
لینک دوستان
لینک های مفید

انشای من

موضوع: اعداد بزرگ

بنام خدا

یکی از پر اهمیت ترین چیزها اعداد بزرگ هستند. امروزه ما در همه جا اعداد بزرگ را می بینیم. اعداد بزرگ می توانند خیلی به ما کمک کنند. ما حتی در مغازه ها نیز اعداد بزرگی داریم. ما وقتی از آقای سوپر مارکتی چیزی سوال می کنیم، او جوابمان را با کمک اعداد بزرگ می دهد. ما یک روز با پدرم در خانه نشسته بودیم، یک نفر زنگ خانه مان را زد و یک کاغذ به ما داد که روی آن هم اعداد بزرگ بود. هر خانه ای هم یکی از اعداد بزرگ را رویش دارد. من از پدرم پرسیدم این اعداد بزرگ چیست. ولی او گفت بزرگ می شوی و می فهمی. ولی ما هر چقدر هم بزرگ بشویم، اعداد بزرگ که بزرگتر نمی شوند. زیرا اعداد مثل ما جان ندارند. من این را از پدرم سوال کردم. اما او به من جواب داد که اعداد هم بزرگتر می شوند. گفتم تا چقدر بزرگ می شوند؟ او گفت تمامی ندارد. به او گفتم ما زودتر بزرگ می شویم یا اعداد زودتر بزرگ می شوند. گفت اعداد. من چند روزی است که به خانه خاله ام اینها می روم که با پسرخاله ام بازی فوتبال و پلی استیشن کنم. در آنجا روزنامه می باشد. من هر وقت روزنامه را نگاه می کنم که بخانم رویش اعداد خیلی بزرگی نوشته است. مثلا یک بار یک سه بود و دوازده تا نقطه جلوی آن بود. و خیلی بزرگ بود.

پس نتیجه می گیریم که اعداد بزرگ در همه جا به درد ما می خورد و در خواندن روزنامه ها نیز به ما کمک می کند.

این بود انشای من


[ شنبه 90/7/9 ] [ 12:57 عصر ] [ رضا تنها ]

مترسک

مترسک انقدر دست هایت را باز نکن............. کسی تو را در آغوش نمیگیرد............... ایستادگی همیشه تنهایی دارد...........


[ شنبه 90/7/9 ] [ 12:45 عصر ] [ رضا تنها ]
 
یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد.
بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد.

روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر کرد و گفت: « دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم فیزکی به همان بدی یک زخم شفاهی است. دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند. آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند..»


لطفاً اگر من در گذشته در دیوار شما حفره ای ایجاد کرده ام مرا ببخشید.

« پشت سرمن قدم برندار، چون ممکن است راه رو خوبی نباشم، قبل ازمن نیز قدم برندار، ممکن است من پیرو خوبی نباشم، همراه من قدم بردار و دوست خوبی برای من باش.»


[ جمعه 90/7/8 ] [ 7:8 عصر ] [ رضا تنها ]

نمیدونم چرا اینقدر تو وبلاگ های مختلف همه از خدا می نویسند

 و از اینکه چقدر دلشون واسه خدا تنگه،

و اینکه چقدر دوستش دارند،

بیرون از دنیای مجازی کسی خدا رو نمی بینه که بهش بگه؟ ،

پس اون وقتایی که بی دلیل داریم قدم می زنیم

و همون موقع بارش رحمت الهی رو می بینیم چرا یادی از خدا نمی کنیم،

و مرتبا یاد کسایی می کنیم که به نوعی داشته های امروزمون هستند.

(یادش بخیر گاهی وقتا تا بارون می زد پشت شیشه اتاقمون ،می دویدیم بیرون

و هر کس زیر لب با خدا حرفی می گفت)،

همون وقتی که عطسه ای می زنیم ،

همون لحظه ای که می خندیم و گریه می کنیم،

همون لحظه که تمام شیرینی های زندگیمون رو تجربه می کنیم

خدا کجای زندگی ماهاست که برای صحبت کردن باهاش همیشه وقت کم می آریم،

کاش دیگه خدا رو از این دنیای دروغ و دغل دور کنیم و هر لحظه که دیدیمش ،

بهش بگیم دوستش داریم.

اگه من نوعی، برای یه نماز کوتاه و صحبت با خدا وقت کم می آرم

پس چه جوری ساعت ها پشت نوشته هام می شینم و به زیاد شدن

دوستت دارم های غیر حقیقی نگاه می کنم.دوست دارم نظراتتون رو

در مورد حرفام بدانم،و ببینم شما خدا رو چه موقع بیشتر حس می کنید؟.......


[ دوشنبه 90/7/4 ] [ 7:14 عصر ] [ رضا تنها ]

ساده آمد ،ساده هم رفت.

گفتم دوست داشتن چنین است؟

گفت :آری دوست داشتن گذران است!

گفتم چرا دوست داشتن من گذران نبود؟

گفت :شاید عاشق شده ای!

گفتم عاشق؟؟!!!       هرگز.من تو را دوست دارم ولی عاشقت نیستم.

اگر بودم چنان عاشقت می کردم که هیچ گاه از من جدا نشوی!!!!!

گفت :داشتم احساس می کردم کم کم حس عشق و زندگی را نسبت به تو پیدا می کنم.

تو را ترک گفتم که هیچ گاه خودم را پای بند کسی که عاشق هستم نکرده باشم.

من در آن زمان فهمیدم عاشق شدم و چیزی نفهمیدم!!!

وحالا قلبم را قاشق داغ کردم که دیگر زود عاشق کسی نشوم.

تو هم نشو!


[ شنبه 90/7/2 ] [ 10:31 عصر ] [ رضا تنها ]

دو قطره آب که به هم نزدیک شوند ، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند

اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ، فهم دیگران برایمان مشکل تر و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصممتر است

سنگ ، پشت اولین مانع جدی می ایستد

اما آب راه خود را به سمت دریا می یابد

در زندگی معنای واقعی سرسختی ، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد

گاهی لازم است کوتاه بیایی

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت

اما می توان چشمان را بست و عبور کرد

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری

گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی

ولی با آگاهی و شناخت و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت


[ شنبه 90/7/2 ] [ 9:38 صبح ] [ رضا تنها ]

لطفت همیشه شامل حالمه / اصــلا تـــو خیلی فـرق داری با هــمـه

اجــازه دادی ، به تـــو دل ببنـدم / تا فهـمـیـدی ، به تــو عـلاقـمـنـدم

خودت دلیل این عـلاقـه بــودی / چــه بـد بـودن ، روزایی کــه نبودی

نه آبـرو داشـتم ، نه عـشـق و میلی / تــو خیــلی با محـبتی ، تـو خیـلـی

بـــاز اومـدم آبـرو داری کنی / بـرای دردم ، تــو یـه کاری کنـی

بـهـت بـگم : از همه دل بـریـدمُ / تـمـوم مـردونگیاتُ دیدمُ

بـاز اومـدم تـا کـه بگم: دارُ ندارم ، صبر و قرارم ...

گـــره افــتــاده بـــه کـارم...

سلام آقــا... / سلام خــدای احـسـاس ...

درمون درد من ، حضـرت عــبـاس ...

صد دفعه گـفـتمُ ، دوباره میـگـم : آقای مـن ، آقــای خــوب دنـیــاس...

 اون هــنـوزم فـکر یــه قـطره آبــه / بــه فکر اون بچــه ایه کـه خـوابـه

به فـکر اونـیـه کـه از تـشـنـگـی / لـباش تــرک خـورده ، حالـش خـرابـه

عـمـوی بـچــه هــا...نجــاتـم بــده.../ یــه قـدری مـهـربـونـی ، یــادم بــده...

سایــه تو از روی سـرم بـر نـدار... / صـدات کـه میـزنم ، جــوابـم بـــده...

خــدای احـســاس نجــاتـم بـــده ... / حضــرت عــبـاس جــوابـم بـــده...

خــدای احـسـاس... خـدای احـساس ... / حضرت عـباس...حضـرت عـبـاس...


[ چهارشنبه 90/6/23 ] [ 11:5 صبح ] [ رضا تنها ]

من ازهیچکس گله ای ندارم، از هیچ کس توقعی ندارم، اگر کسی جانم را از من بگیرد، قلبم را از حلقومم بیرون آورد و دور بریزد تمام عمر آزارم دهد، آتشم بزند، هر کاری کند، صبر میکنم از او ناراضی نخواهم بود او را بد نخواهم دانست به او بد نخواهم گفت. می دانم که انسانها، دل ها، اندیشه ها، و زندگی ها همه بازیچه های دست تقدیرند. دکترشریعتی


[ شنبه 90/6/12 ] [ 8:58 صبح ] [ رضا تنها ]

بدبینی و منفی نگری و سوء ظن یکی از رذایل اخلاقی و صفات روانی بد می باشد و با اثر بدی که روی خود شخص و اطرافیانش می گذارد، نه تنها از نظر اسلام گناه محسوب می شود؛ بلکه زندگی را در کام انسان تلخ و غیر قابل تحمل می کند. ما در تعامل متقابل با دیگران هستیم؛ اگر خوب درباره آن ها فکر کنیم، آن ها نیز با ما خوب خواهند بود و اگر بد درباره آن ها گمان کنیم، آن ها نیز با ما بد خواهند بود.



[ شنبه 90/6/12 ] [ 8:42 صبح ] [ رضا تنها ]

وقتی یادم میاد خیلی ها بودن که پارسال آخرین ماه رمضونشون رو تجربه کردن، دلم میگیره...

آخه شاید این بار نوبت من باشه که آخرین مهمونی ماه رمضون رو تجربه کنم...

***

خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم...
یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی؟

***

همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه، حس غریبی دارم...    

چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا داره تموم میشه...


[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 1:16 عصر ] [ رضا تنها ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ

امکانات وب

کد موسیقی برای وبلاگ