تصاویر زیباسازی نایت اسکین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترانه ی زندگیم (Loyal)
نویسندگان
لینک دوستان
لینک های مفید

پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است

پشت سر هر آنچه که دوستش می داری

و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی

بهتر است بالاتر را نگاه نکنی

زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد

و او آنقدر بزرگ است

که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند



پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است

اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی

اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح

خدا چندان کاری به کارَت ندارد

اجازه می دهد که عاشقی کنی

تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی


خدا با تو سختگیرتر می شود

هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر

و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر

بیشتر باید از خدا بترسی

زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد

مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند


پشت سر هرمعشوقی ، خدا ایستاده است

و هر گامی که تو در عشق برمی داری

خدا هم گامی در غیرت برمی دارد

تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر

و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است

و وصل چه ممکن و عشق چه آسان



خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد

و معشوقت را درهم می کوبد

معشوقت ، هر کس که باشد

و هر جا که باشد و هر قدر که باشد

خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او ، چیزی فاصله بیندازد

معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی

و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است

ناامیدی ازاینجا و آنجا

ناامیدی از این کس و آن کس

ناامیدی از این چیز و آن چیز


تو ناامید می شوی و گمان می کنی

که عشق بیهوده ترین کارهاست

و برآنی که شکست خورده ای

و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق

و آن همه عشق را تلف کرده ای

اما خوب که نگاه کنی

می بینی حتی قطره ای از عشقت

حتی قطره ای هم هدر نرفته است

خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته

و به حساب خود گذاشته است


خدا به تو می گوید:

مگر نمی دانستی


که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟

تو برای من بود که این همه راه آمده ای

و برای من بود که این همه رنج برده ای

و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای

پس به پاس این ؛

قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم

و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.

و این ثروتی است که هیچ کس ندارد


تا به تو ارزانی اش کند


فردا اما تو باز عاشق می شوی

تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر

تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر


راستی :

اما چه زیباست


و چه باشکوه و چه شورانگیز

که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است


[ یکشنبه 89/1/29 ] [ 8:53 صبح ] [ رضا تنها ]
 

باید از محشر گذشت

این لجنزاری که من دیدم سزای صخره هاست

گوهر روشندل از کان جهانی دیگر است

عذر می خواهم پری

عذر می خواهم پری من نمی گنجم درآن

چشمان تنگ

با دل من آسمانها نیز تنگی می کنند

روی جنگلها نمی آیم فرود

شاخه گل بی بو مباش

آب دریاها کفاف تشنه ی این درد نیست

جوی باریک عزیزم راه خود گیر و برو

یک شب مهتابی از این تنگنا برفراز کوهها

 پرمی زنم

می گذارم می روم ناله ی خود می برم درد سر کم

میکنم

چشمهایی خیره می پاید مرا

غرش تمساح می آید به گوش

کبر فرعونی و سحر سامریست

دست موسی و محمد با من است

می روی؟؟؟؟

می روی وعده ی آنجا که با هم روزو شب را آشتی

است؟

صبح چندان دور نیست


[ پنج شنبه 89/1/19 ] [ 10:25 صبح ] [ رضا تنها ]

1-در شهر خرم آباد از استان لرستان:شرایط عبارتند از:
*داشتن باشگاه بدنسازی
*داشتن حداقل یک مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران
*داشتن عکس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمی
*بازگرداندن کمک های مردمی مفقود شده در زلزله بم به مسئولان ذیربط!!!
*نکته:در صورتی که عضلات شکم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد!(5 امتیاز)


2-شهر تبریز از استان آذربایجان شرقی.شرایط عبارتند از:
*تلفظ حرف ق
*ادای کلمات قلقلک و قوز بالای قوز بدون کوچکترین اشتباه!
*دانستن جواب مسئله 2X2 از لحاظ مختلف
*بلد بودن جک های متعدد درباره بچه های تهران
*داشتن مدال لیاقت و شجاعت از اداره فرهنگ و هنر تبریز جهت بستن بمب به کمر و منفجر کردن کامیون حامل جک های صادراتی تبریز به استان های همجوار.


3-شهر زاهدان از استان سیستان و بلوچستان.شرایط عبارتند از:
*توانایی قورت دادن سه کیلو تریاک
*توانایی عبور 20 کیلو محموله مواد مخدر از جلوی مأموران مرزبانی
*داشتن مزرعه خشخاش
*آشنایی دیرینه با عبدالقمر خان قاچاقچی پاکستانی
*دارای رفت و آمد خانوادگی با جمشید هاشم پور!


4-شهر رشت از استان گیلان.شرایط عبارتند از:
*داشتن رو حیه مهمان نوازی!
*داشتن روحیه مهمان نوازی!
*داشتن روحیه مهمان نوازی!
*.......


5-شهر قزوین از استان قزوین.شرایط عبارتند از:
*نداشتن چشم طمع به برادر همسر!
*توانایی خم شدن و استقامت در وسط شهر قزوین!
*[...] و [...]


6-شهر اصفهان از استان اصفهان.شرایط عبارتند از:
*خوردن موز به صورت دو بار در هفته!
*دست و دلباز بودن
*داشتن حداقل سه بار سابقه دعوت دوستان به شام یا نهار و یا یکبار برگزاری مهمانی فامیلی
*ننازیدن به سی و سه پل و سایر ابنیه تاریخی!
*راستگویی و صداقت!!!


7-شهر های سنندج و کرمانشاه از استان های کردستان و کرمانشاه.شرایط عبارتند از:
*توانایی پوشیدن شلوار استرج و تنگ به مدت 24 ساعت
*نداشتن سیبیل
*تعهد به خاک ایران و نداشتن ادعای استقلال طلبی!
*نداشتن سابقه دعوا و قلدری
*نبریدن سر نویسنده این مطلب!!!


8-شهر آبادان از استان خوزستان.شرایط عبارتند از:
*کوتاه کردن پشت مو و استفاده از عینک آفتابی فقط در صورت لزوم و زیر آفتاب!
*پوشیدن پیراهن و شلوار سفید
*نداشتن هیچ گونه ادعا نسبت به همنشینی با راکی-رامبو-جکی چان-بروسلی و بیل کلینتون
*نداشتن هیچ گونه ادعای مالکیت نسبت به برج ایفل "برج پیزا-مجسمه آزادی و برج میلاد!
*داشتن روحیه راستگویی و حقیقت طلبی(یعنی زیاد لاف نیاد)


9-شهر یزد از استان یزد.شرایط عبارتند از:
*توانایی زیستن در آب و هوای خوش.
*آشنایی با اشیائی چون چمن-سبزه-قناری و سایر موجودات زنده ساکن مناطق خوش آب وهوا
*نداشتن روحیه آب زیر کاه و رندی
*ادای حرف های خ و ق بدون تشدید


10-شهر تهران از استان تهران.شرایط عبارتند از:
*داشتن تنها دو دوست دختر
*آشنا نبودن با معنی و مفهوم کلمات دودره-تلکه-تیغیدن و ....
*داشتن روحیه جوانمردی
*مرد بودن!


[ دوشنبه 88/9/9 ] [ 10:37 صبح ] [ رضا تنها ]

خواهش میکنم یه کم جنبه بردارید بعد بخوانید



راستی آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که اگر خانم‌ها بجای حامله شدن و وضع حمل، مانند پرندگان تخم می‌گذاشتند، چه اتفاقاتی در دنیا رخ می‌داد، و زندگی روزمره ما دستخوش چه تغییراتی می‌شد؟





بنظر من، بزرگترین و بهترین تغییری که در زندگی خانم‌ها رخ می داد، این بود که دیگر هیچ زنی نگران اضافه وزن و کاهش مجدد آن در دوران حاملگی و بعد از آن نبود و خانم‌ها از بابت مراقبت‌ها و رژیم‌های غذایی دوران بارداری، راحت و بی‌خیال بودند، چون تخم می‌گذاشتند و با خیال راحت روی آن می‌نشستند. البته احتمالاً دوران روی تخم نشستن آن‌ها، برای خودش داستان‌ها و رسم و رسومات بسیاری ایجاد می‌کرد و موضوع غیبت و پرحرفی خیلی از خانم‌های پیر و جوان می‌شد. مثلاً مراسم «تخم اندازون»!!! که طی آن خانم‌ها دور هم جمع می‌شدند و با شیرینی و کادو به عیادت «مادر آینده» و «تخم‌هایش» می‌رفتند و پیرامون تخم و تخمگذاری و خاطرات تخمی خود، با هم به بحث و گفتگو می‌پرداختند. (البته فراموش نشود که بعد از اتمام مراسم، تا روزها و هفته‌ها بحث شیرین غیبت ادامه می‌یافت).




مثلاً:

- واه، واه، واه، دختره رو دیدی اقدس جون! همچین با افاده روی تخم‌هاش نشسته بود که انگار تخم طلا گذاشته!!!

- آره خواهر، والله ما اون وقت‌ها، شیش تا شیش تا تخم میذاشتیم و اینقدر هم ناز و ادا نداشتیم. امان از دخترهای این دوره زمونه...!

و یا:




- وای، وای، وای، مهین جون، تخم‌هاشو دیدی؟؟!... عین گردو بود!!! هم کوچیک بود، هم سیاه!!




- آره دیدم، شهین جون. چقدر هم مادر شوهره ازش تعریف می‌کرد، خدا شانس بده. من تازه که عروسی کرده بودم، یک تخم گذاشتم عین هلو!!! هر کی می‌اومد دیدنم، دلش می‌خواست گازش بگیره! ولی خدا شاهده که مادر شوهرم یک بار هم جلوی مردم از تخم من تعریف نکرد...

و اما دومین تغییر خوش آیند برای خانمها این بود که آنها می‌توانستند با خیال راحت و بدون تحمل درد و یا بیهوشی شاهد لحظ? تولد فرزندشان باشند، چون دیگراز درد زایمان و «اپی دورال» و «سزارین» خبری نبود.

 

طبیعتاً علم پزشکی هم به صورت امروز نبود و مردم بجای مراجعه به دکتر زنان و زایمان، از وجود تخم شناسان حرفه‌ای، و دکترهای «تخمی» بهره‌مند بودند.




دردنیای تجارت و بیزنس نیز احتمالاً تغییرات فراوانی ایجاد می‌شد. مثلاً شرکت‌های تولید کنند? لباس و لوازم حاملگی در دنیا وجود نداشت و بجای آنها کمپانی‌های تخمی فراوانی در دنیا تأسیس می‌شد که کار آنها تهیه و تولید انواع و اقسام لوازم و ادوات تخمی، جهت نگهداری بهین? تخم بود. مثل «تخم گرم کن الکترونیکی هوشمند» و یا «محافظ کامپیوتری تخم، با قابلیت اتصال به اینترنت و کنترل از راه دور»!!!




تزئینات تخم نیز برای خود ماجراهایی داشت و موضوع رقابت و چشم و هم‌چشمی بسیاری از بانوان محترم می‌شد. مثلاً روکش‌های طلا برای تخم که در صورت سفارش بر روی آن برلیان هم کار گذاشته می‌شد تا خانم با ناز و افاده بر روی آن بنشیند و به بقیه پز بدهد! و همین کارها باعث پیدایش کمپانی‌های جدیدی جهت اخذ «وام‌های تخمی» با بهره‌های جور وا جور و نهایتاً سرمایه‌گزاری‌های تخمی در این راه می‌شد.




خلاصه که خیلی‌ها بسوی بیزنس‌های تخمی می‌رفتند و ایده‌های تخمی فراوانی، به ثمر می‌نشست و در نتیجه، خیلی‌ها «مییلونر و میلیاردر تخمی» می‌شدند.




و چه بسا افرادی هم بودند که بخاطر ایده‌های تخمی خود، دست به کارهای تخمی می‌زدند و پس از چند سال فعالیت بی‌حاصل تخمی، اعلام ورشکستگی می‌کردند و در نتیجه هم? سرمایه خود را از دست می‌دادند.




در بخش تبلیغات تجاری نیز مردم شاهد حضور آگهی‌های ریز و درشت تخمی در در و دیوار و رادیو و تلویزیون بودند، که مثلاً می‌گفتند:

 

«اگر تخم بزرگ می‌خواهید، با دکتر ... متخصص امور تخم تماس بگیرید.»

«استرس و افسردگی‌های تخمی خود را با دکتر ... دارای بورد تخصصی از انجمن دکتران تخمی آمریکا در میان بگذارید.»

 

«آقای ...، مشاوری مطمئن در امور تخم‌های شما».

«خانم ...، وکیل آگاه و با تجربه برای دعاوی تخمی شما. عضو هیات مدیر? کانون وکلای تخمی کالیفرنیا»




«تخم‌های خود را نزد ما بیمه کنید و با خیال راحت به مسافرت بروید. شامل: سرقت، ترک‌خوردگی و شکستگی!»

«اگر به علت مشغله کاری و یا بیماری، قادر به نشستن روی تخم نیستید، با ما تماس بگیرید. ما از تخم شما مانند چشم خود محافظت می‌کنیم!»

وب سایت‌های تخمی نیز مانند سرطان، در عرض چند هفته تمامی کامپیوترها و شبکه‌ها را تسخیر می‌کردند.




در تلویزیون، مردم به مشاهد? میزگردها و برنامه‌های پرسش و پاسخ تخمی می‌نشستند. مثلاً خانمی از اصفهان با تلویزیونی در لوس‌آنجلس تماس می‌گرفت و بعد از ده‌ها دفعه که صدا قطع و وصل می‌شد، می‌پرسید: آقای دکتر، من احساس می‌کنم که جدیداً پوست تخمم نازک شده(!) چیکار باید بکنم؟...




و طبق معمول همیشه، آقای دکتر یک جواب بی سر و ته به او می‌داد و گوشی را قطع می‌کرد و به سراغ بقی? سئوالات تخمی شنوندگان می‌رفت.




در برنامه‌های رادیویی نیز، برنامه‌های روانشناسی تخمی، در بین شنوندگان جایگاه ویژه‌ای داشت و دراین میان خوانندگان و نوازندگان هم از این داستان بی‌نصیب نمی‌ماندند و حتماً ترانه‌هایی در وصف تخم و تخمگذار سروده می‌شد. بطور مثال:

- یک تخم دارم، شاه نداره. صورتی داره، ماه نداره...


و یا:

- هیشکی مثل تو تخم نداره. نه داره. نه می‌تونه بذاره...

زندگی خانوادگی و روابط انسان‌ها نیز جدا از این تغییرات نبود و حتماً آداب و رسوم و معاشرت‌های مردم نیز بر همان اساس تغییر می‌کرد. مثلاً مادران به پسران خود می‌گفتند و نصیحت می‌کردند که: مادر سعی کن زنی بگیری که واست تخم‌های گنده گنده بکنه!!!




در هنگام خواستگاری نیز مادر عروس با افاده به خانواده داماد می‌گفت: خانواد? ما اصولاً «تخم بزرگ» هستند. من خودم وقتی تازه ازدواج کرده بودم، یک تخم گذاشتم، انداز? هندوانه!!!!...




به اسامی افراد و نام‌های خانوادگی موجود نیز، احتمالاً چندین اسم و فامیل تخمی اضافه می‌شد. مثلاً: تخمعلی تخمی‌زاده، تخمناز تخمی‌نژاد، تخم‌عباس تخمی‌پور و...




پدربزرگ، مادربزرگ‌ها مثل همیشه، شایعه درست می‌کردند و از تجربیات تخمی خود سخن می‌گفتند و برای جوان‌ترها داروهای سنتی و گیاهی تجویز می‌کردند و می‌گفتند:




- قدیمی‌ها گفته‌اند: اگر روزی چهار تا استکان گل گاو زبون بخوری، تخمهات میشه اندازه نارگیل!!!

و یا:

- اگر کنجد رو با پوست گردو مخلوط کنی و با هل و نبات بخوری، حتماً تخم دوزرده می‌کنی! و...




مردم هنگام قسم‌خوردن و یا قسم‌دادن یکدیگر، از قسم‌های تخمی نیز استفاده می‌کردند. مثلاً می‌گفتند: به جون تخم عزیزم راست می‌گم! و...




و هنگام دعوا و عصبانیت، علاوه بر فحش خواهر و مادر و جد و آبا، به تخم‌های هم دیگر نیز فحش می‌دادند مثلاً: الهی تخمهات بشکنه! الهی تخمهاتو سگ ببره و...!!!




در قوانین کشورها نیز احتمالاً چند قانون تخمی به بقی? موارد قانونی اضافه می‌شد و همین موضوع، مقدم? بروز یکسری جرم و جنایت تخمی می‌شد.




جنایتکاران جنگی به جای «نسل کشی»، «تخم شکنی» می‌کردند و باندهای تبهکار و مافیایی علاوه برخلاف‌های قبلی، به جرائم تخمی مانند تخم دزدی و تخم فروشی و قاچاق تخم هم روی می‌آوردند.




حال شما بگویید، دوران حاملگی بهتر است یا زندگی تخمی!؟


[ دوشنبه 88/9/9 ] [ 10:26 صبح ] [ رضا تنها ]

خـدا تـنهایی و غـمگینیم را دیـد باز

 دل امیـدواری را به مـن بخـشیـد باز

فـرستاد او همانی را که تا دیدم دو چشمش را

دلـم لرزید باز خدایا عاشقش هستم خدا دستم به دامانت

 نگیر او را دگر از من که میگیرم گریبانت

خدایا حق من یک عشق پاک خالی از رنگ است

خدایا حق من عشقی جدا از رنگ و نیرنگ است

من از او شور و حال و گرمی و احساس می خواهم

من او را پاکتر از غنـچه های یاس میخواهم

برای تو


[ جمعه 88/5/9 ] [ 1:47 صبح ] [ رضا تنها ]
بدون شرح
[ جمعه 88/5/9 ] [ 1:19 صبح ] [ رضا تنها ]

[ سه شنبه 88/5/6 ] [ 2:39 صبح ] [ رضا تنها ]
...
[ سه شنبه 88/5/6 ] [ 2:29 صبح ] [ رضا تنها ]

خدا ما رو برای هم نمی خواست

                فقط می خواست همُ فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست

                فقط خواست نیمه مون رو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ

               خدا از حسرت ما باخبر بود

خودش ما رو برای هم نمی خواست

               خودت دیدی دعامون بی اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم

               می بینم میری و میبینی میرم

تو وقتی هستی اما دوری از من

               نه میشه زنده باشم نه بمیرم

نمی گم دلخور از تقدیرم اما

               تو می دونی چقدر دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید می رسیدیم

             داره رو دست ما میمیره این عشق...


[ شنبه 88/4/27 ] [ 4:40 عصر ] [ رضا تنها ]

کاش از اول نبودی دلم برات تنگ نمی شد

 

                            اون نگاه من به اون نگاه تو  بند نمی شد

 

کاش از اول نبودی چشم به چشمت نمی خورد

 

                             اگه عاشقت نبودم این دل اینطور نمی مرد


[ شنبه 88/4/27 ] [ 4:31 عصر ] [ رضا تنها ]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
درباره وبلاگ

امکانات وب

کد موسیقی برای وبلاگ